نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





باران

سکوتم را به باران هديه کردم...
تمام زندگي را گريه کردم...
نبودی در فراق شانه هايت...
به هر سنگي رسيدم تکيه کردم...!


[+] نوشته شده توسط پژمان در 2:36 | |







هیچکس

هیچکس با من در این دنیا نبود
هیچکس مانند من تنها نبود
هیچکس دردی ز دردم برنداشت
بلکه دردی نیز بر دردم گذاشت
هیچکس فکر مرا باور نکرد
خطی از شعر مرا از بر نکرد

هیچکس آن یار دلخواهم نشد
هیچکس دمساز و همراهم نشد
هیچکس جز من چنین مجنون نبود
در کلاس عاشقی دلخون نبود
هیچکس دردی نکرد از من دوا
جز خدای من خدای من خدا

خدا هم منو دیگه نیبینه


[+] نوشته شده توسط پژمان در 2:33 | |







از تمام عشقمان،

از تمام عشقمان، فاصله اش سهم من است
هرکجا می روم از قصّه ی عشقی سخن است
چاره ای نیست! به رویای تو عادت دارم
این، همان سخت ترین قسمت عاشق شدن است!


[+] نوشته شده توسط پژمان در 2:32 | |







خداوند

 

آری، خداوند زن را ازپهلوی چپ مرد آفرید...

نه از سر او، تا فرمانروای او باشد...
نه از پای او، تا لگد کوب امیال او گردد...
بلکه ازپهلوی او، تا برابر با او باشد
و از زیر بازوی او، تا مورد حمایت او باشد...
و از نزدیکترین نقطه به قلب او،...
تا معشوق و محبوب او باشد!!!


[+] نوشته شده توسط پژمان در 2:31 | |







باران که میبارد..

باران که میبارد...

دلم برایت تنگ تر میشود

راه می افتم...

بدون چتر...

من بغض میکنم، آسمان گریه...!


[+] نوشته شده توسط پژمان در 2:29 | |







بعضی وقتا

 

  بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارند،
بعد چشمشون به یه گردو می افته
دولا میشن تا گردو رو بردارن
الماسه می افته تو شیب زمین
قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره
میدونی چی می مونه؟
یه آدم...یه دهـــن بــاز...یه گــــردوی پـــوک...

و یه دنیـــــا حســــــرت....!


[+] نوشته شده توسط پژمان در 2:27 | |







زن که باشی

زن که باشی میترسی..

ازکوچه های خلوت...غروب های خلوت

از خیابان های بدون عابر...

باصدای موتورها و دوچرخه ها ترس های کوچکی داری...

به بزرگی همه بی عدالتی هایی که

به جرم "زنانگی ات" محکومت می کنند...

زیبایی ات زیـر سلطه هوس می رود...

و همیشه این تویی که مقصری...!!!

باید باکره باشى...

باید پاک باشی...

براى آسایش خاطرمردانى که پیش ازتو پرده ها دریده اند

چرایش را نمیدانى فقط میدانى قانون است...

سنت است....دین است....

قانون و سنت را میدانى مردان ساخته اند...!!!


[+] نوشته شده توسط پژمان در 2:16 | |







مرد ها

مرد ها در چارچوب عشق،

به وسعت غیر قابل انکاری نامردند!!!

برایاثبات کمال نامردی آنان،...

تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و

فریب خورده ی یک زن٬ احساس میکنند مَردند.

تا وقتی که قلب زن عاشق نشده،

پست تر از یک ولگرد...عاجز تر از یک فقیر...

و گدا تر ازهمه ی گدایان سامره...

پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند

اما وقتی که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد،

به یک باره یادشان می افتد که خدا مردشان آفرید!!

وآنگاه مرادنگی را در کمال نامردی جستجو میکنند

 


[+] نوشته شده توسط پژمان در 2:15 | |







تقدیر

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

در مقابل تقدیر خداوند...

مانند کودکی یک ساله باش

که وقتی او را به هوا می اندازی میخندد

چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


[+] نوشته شده توسط پژمان در 2:14 | |







آدمها

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

آدمها میخواهند بداند

که دوست داشته میشوند

و قدرشان دانسته میشود

پس حتما به عزیزانتان بگویید

که دوستشان دارید
شاید هرگز متوجه نشوید

که چقدر نیاز به شنیدنش دارند

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


[+] نوشته شده توسط پژمان در 2:13 | |







بعــــد از رفتنتــــ

 

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

بعــــد از رفتنتــــــ
جایــــ خالـــی اتـــــ در دلـــــم
مثــــل کفـــش هایــــ سینـــدرلا
انــــدازه هیـــچ یکــــ از مـــردم شـــهر نشـــد

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


[+] نوشته شده توسط پژمان در 2:12 | |







یه دنیا

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

 

یه دنیا پر از احساسم

از داشتنت به خودم می نازم...

تو چشمات مثه یه الماسه

که دیدنش دنیامو میسازه!!!

دنیا بی تو برام تیره و تاره

دوباره دلم هواتو داره...

بیا پیشم که بی تو من هیچم

وقتی که میخندی دیوونه میشم!!!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


[+] نوشته شده توسط پژمان در 2:11 | |







سلام

امروزم خبری از زهرام نشد

زهرا همیشه میگفت یک ثانیه

خبری ازت نداشته باشم روانی میشم

ولی الان چند هفته هستش که

انگار نه انگار من وجود دارم

یا ....

ایکاش میمردم تا انقدر زجر نکشم

ایکاش قلب مریضم کف دستم بود

انقدر محکم فشارش میدادم

که هیچی ازش باقی نمونه

ایکاش.........

ولی قلبم کف دستم نیست و

باید زجر بکشم 

میدونم اخر از این بی خبری

یک شب قلبم وایمیسته 

خدایااااااااااااااا

تورو به این ماه وو روزهای عزیز

جونمو بگیر

خلاصم کن که دیگه طاقت ندارم

نمیتونم  نمیتونم

خدایااااااااااااااااااا

میدونم من بنده بدکاره توام

میدونم  میدونم

تورو به قرانت قسمت میدم

نمومش کن که اگه نکنی 

خودم تومش میکنم 

اگه دیگه مطلب نزاشتم بدونین 

از دوری و بی خبری عشقم 

خلاص کردم خودمو 

 

چند وقته واب و خوراکم شده 

اشک و اشک

 


[+] نوشته شده توسط پژمان در 10:56 | |







عاشقانه دوست دارم...

صدایت رادوست دارم...


بگو…فقط بگو


چــه فـــرق دارد


از مـــن ، از تـــو


از بــــاران


در آغــوشــم بــگــیــر و در گــوشــم


از مـــانـــدن بــگـــو...


از دوستت دارم هایی بگو که از شنیدنش دلم بریزد !


از دلبری چشمهایت بگو که چگونه دلم را هوایی کرده...


از هــرچــه خــودت مــیــخــواهـی


از خـــودت بـــگـــو


چـــه فــرق دارد از چـــه


فـــقــــط بـــگــــو


حـــرف بـــزن


[+] نوشته شده توسط پژمان در 10:54 | |







عشق...

 

کوچک باش و عاشق که عشق میداند

آیین بزرگ کردنت را 

 بگذار عشق خاصیت تو باشد

نه رابطه ی خاص تو با کسی

 

منظره رویایی سرسبز بهار 92 manzareh royayi bahar


[+] نوشته شده توسط پژمان در 10:54 | |







خدا...


[+] نوشته شده توسط پژمان در 10:53 | |







دلباخته...

 


آن روزها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختند ،

 

این روزها هوس را رنگ می کنند

و جای عشق می فروشند …


آن روزها مال باخته می شدی

و این روز ها دلباخته !

 


[+] نوشته شده توسط پژمان در 10:52 | |







ارمین...

 

اﺳﺘﺎﺩ ﺻﺪﺍﻣﻮ ﺩﺍﺭﯼ ؟


ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﺖ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺣﺘﯽ ، ﻣﻦ . . .


ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﻋﻤﺖ ﮐﺎﺭﯼ ! :lol:


ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ ، ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﯽ . . .


ﺗﺮﻡ ﺁﺧﺮﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﻡ نی ﺍﻭﻥ ﺣﺴﯽ


ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﺮﻡ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺴﺖ


ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﺸﻢ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭﺱ :lol:


ﺭﻭ ﻫﻤﻪ ﺣﻀﻮﺭﯼ ﻫﺎﻡ ،

ﺑﺴﺘﯽ ﭼﻄﻮﺭ ﭼﺸﺎﺗﻮ ؟

ﻫﯿﺲ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﮕﻮ ﻓﻘﻂ ﺑﺒﺮ ﺻﺪﺍﺗﻮ !


ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻪ ﺩﭘﺮﺳﻢ !

ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻪ ﺑﯽ ﺣﺴﻢ !


ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﮐﻞ ﻭﺍﺣﺪﺍﻡ ﺑﻪ ۴۰ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺮسن
 :D

گویا استاد کم نیاورده و جواب آرمین رو داده !

ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﻮ آﺭﻭﻡ ﺑﺎﺵ ،

ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ نمره ﻭ ﻭﺍﺣﺪﻫﺎﺵ


ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﻣﺸﮑﻼﺕ ،

هنوز ﺗﻮﯼ برگه ﻫﺎﺕ ﻫﺴﺖ ،


ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯿﺎﻡ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﻧﻘﺼﺎﺵ


ﻧﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻡ ﮐﻤﺸﻪ ﻧﻤﺮﺕ

ﻣﻦ ﺑﺎ ﮐﺎستیای ﺍﯾﻦ برگه اﺕ ،


ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯿﺎﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ

ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﻡ ،

ﮐﻢ ﻧﻤﺮﻩ ﺍﺻﻼ :D

آرمین هم که هیچ رقمه از رو نمیره :

ﺩﯾﻮﻭﻭﻧﻪ . . . !


ﺍﮔﻪ ﻧﻤﺮﻩ ﻧﺪﯼ ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﺑﺮﺍﻡ ﻧﻤﯿﻤﻮنههههه


اینو بدون ﻫﯿﭽﮑﯽ مث ِ

من درساشو نمیخونه ،

نمیخونهههههه


[+] نوشته شده توسط پژمان در 10:51 | |







تاوان...

 يك بار خواب ديدن تو...

به تمام عمر مي‌ارزد پس نگو...

نگو که روياي دور از دسترس،خوش نيست...

قبول ندارم ...

گرچه به ظاهر جسم خسته ست،ولي دل دريايست...

تاب و توانش بيش از اينهاست.


[+] نوشته شده توسط پژمان در 10:51 | |







بعضی وقتها...

 

 بعضی وقتها...

دِلم می خواهد

خودمان را بزنیم

به علی چپِ کوچه ها

و بعد٬یک هو

ببینم که

از خیابان اصلی

سر در اورده یم

یک ماشین دربست

بگیریم

و برویم ته دنیا

با هم

بنشینیم

لبه پرتگاهش

وهی پاهایمان را تکان بدهیم٬

تخمه بشکنیم و بلند بخندیم


[+] نوشته شده توسط پژمان در 10:50 | |







زهرام....

 

زهرام در خواب هم راحتم نمی گذارے ،
بی خبر می آیے ،
صدایم می کنے …
تا چشم باز میکنم ، باز نیستے !

 


[+] نوشته شده توسط پژمان در 10:46 | |







خدایا...

 

خدایا اگر ارزوی زهرا رفتن من است ...

ارزوی او را براورده کن ...

من جز ارزوی او ارزویی ندارم ... !!!

 

normal_عکس عاشقانه125.jpg


[+] نوشته شده توسط پژمان در 10:20 | |







حرفهای دل

 


[+] نوشته شده توسط پژمان در 3:22 | |







دل نداری

 

خیلی وقته دیگه زندگی خوش نمی گذره… فقط… میگذره . . .
.
.
.
بارآخر،من ورق رابادلم بر میزنم!بار دیگرحکم کن ! امانه بی دل! بادلت،دل حکم کن !
حکم دل::
هر که دل دارد بیاندازد وسط !
تا که ما دلهایمان را رو کنیم ! دل که روی دل بیافتاد،عشق حاکم میشود !
پس ،به حکم عشق بازی میکنیم .
این دل من ! رو بکن حالا دلت را…!
دل نداری!!!؟؟؟
بر بزن اندیشه ات را…حکم لازم . دل سپردن ، دل گرفتن هردو لازم !!!

ولی............

قمار زندگی را به کسی باختم که "تک دل" را با "خشت" برید جریمه اش یک عمر حسرت شد! باخت زیبایی بود....!!!
یادش رفته بود که من یارش هستم نه حریفش!! یاد گرفتم به "دل" ،"دل" نبندم...
یاد گرفتم از روی "دل " حکم نکنم...
دل را باید"بر"زد جایش سنگ ریخت.. که با خشت "تک بری" نکنند!

[+] نوشته شده توسط پژمان در 3:20 | |







نفسم...

یاد سهراب به خیر!!!!!!!!!

آن سپهری که تا لحظه خاموشی گفت:

تو مرا یاد کنی یا نکنی باورت گر بشود گر نشودحرفی نیست!!!!!!!!

اما نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست......


[+] نوشته شده توسط پژمان در 3:19 | |







پروردگارا

پروردگارا 

             

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم ....

چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

    

 

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست

 


[+] نوشته شده توسط پژمان در 3:17 | |







حرفهای دل من

سلام

ضربت خوردن امیر مومنان حضرت علی را

به همه تسلیت میگم

امروز صبح رفتم دادگاه بابته پرونده ای که اصلا من توش هیچکاره بودم

ولی کو گوش شنوا  800تومن جریمه نقدی کردن

چون سند روپروندم بود نفرستادنم زندان

امروز بعده 29سال فهمیدم مادرم خیلی دوستم داره

چون وقتی دستبند زدن به دستم مثل بچه ها گریه میکرد

همیشه فک میکردم مادرم منو نمیخواد اخه

یه جاهایی اذیتم کرده بود ولی امروز که

اشکاش ریخت فهمیدم خیلی دوستم داره

شاید مقصر خودم بودم

شاید به خاطره اخلاق بدم اذیتم میکرده

ولی مهم اینکه امروز به اشتباهاتم یه کوچولو پی بردم

خدا سایه هیچ مادریو از سر بچه هاش کم نکنه

بچه ها نمیدونم چرا اونیکه خیلی دوستش دارم

هیچ پیغامی برام نمیزاره

نمیدونم مریض شده یا اینکه مشکلی براش پیدا شده

شایدم فهمیده من لیاقتشو ندارمم

خلاصه دارم از بی خبری عشقم

میمیرم

 

خـــــــــــــــــــــــــدایــــــــــــــــــــــا ...

 


 

دلــــــــتـــــــــنــــــــــگــــــــــــــــــم...

 


[+] نوشته شده توسط پژمان در 3:4 | |







زهراااااااااااااااااااااااااااااا

زهراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

بي تو ميشه زنده بود،زندگي نمي شه كرد !


[+] نوشته شده توسط پژمان در 7:37 | |







ای کـاش!

 

روزهایـی کـه بـی تـو می گـذرد

گـرچه بـا یـاد تـوست ثـانـیه هـاش

آرزو بـاز می کـشد فـریـاد:

در کـنار تـو می گـذشت٬ ای کـاش!

زهراجان اگه تا امشب خبری ازت نشد

میرم پیش عموم


[+] نوشته شده توسط پژمان در 7:29 | |







مثل یک روح در دو پیکریم

مثل یک روح در دو پیکریم

تو در پیکره ی خدایی

من در پیکره ی انسانی

عاشقانه میپرستمت

زهرا نازم

شاید روزی

یک روح در یک پیکر شویم !


[+] نوشته شده توسط پژمان در 7:28 | |







از عشق حرف میزنم

هرشب بیقرار میان کوچه ها دور میزنم

پای هر پنجره از دل صدایت میزنم

مردمان همه خسته اند زبس که من

در پی تو به هرشیشه سنگ میزنم

رخسارو روی تورا میجویم ز هردرگاه

به امید یافتنت به هر دری میزنم

تا تو را نبینم نمیروم از این دنیا

عشق حقیقت است زهراجان  مگو لاف میزنم 

اگر بیایی از پشت پرده ها بیرون

تا جان دارم از عشق حرف میزنم

 


[+] نوشته شده توسط پژمان در 7:27 | |







زهرام حرفش را نزن

حرف سرخی است رفتن

 

که با ماندن سبز

 

با بوسه آبی

 

و با تــــــو رنگین کمان می شود ....

 

حرف سرخی است رفتن

 

                           حرفش را نزن ...


[+] نوشته شده توسط پژمان در 7:18 | |







تقدیم به زهرام

 

بلندی یلدا از ابروی توست

تیغ جدایی را نکش بر این بلندی٬

که دل غم زده ام در انتهایش گره خورده...

 

شیرینی هندوانه ی لب هایت را از من و یلدا دریغ نکن.

 

چون بی تابیه خورشید برای دیدن صبح دوستت دارم...


[+] نوشته شده توسط پژمان در 7:17 | |







سازمخالف

امروز من مي خواهم

كه به قانون طبيعت جور ديگر نگرم

سنگ را شكل دهم

سيرت انسان را

روي پيشاني او بنويسم

ماه را مانند خورشيد٬آتش بزنم

روي سرزمين ابر

راهپيمايي كنم

طعم پرواز بگيرماز اوج

شانه از مسئوليت خالي كنم

روز و شب را بنشانم در هيچ

بنشينم روي آب

بادبادك ها را٬بفرستم من به چاه

 

مرگ را جاي تولد بگذارم در مهد

يك سبد ميوه ي خالي ببرم در بازار

بفروشم به شما

بفروشم به درخت

 http://jafroudi.persiangig.com/nima1372/images/post2a.jpg

زير باران٬بخوانم از كوير

بخندم بر اشك

بخندم بر مرگ

روح در شيشه كنم

باد را ايست دهم

صورتم را با حوله ي تر٬خشك كنم

چوب را با آب٬آتش بزنم

حرف با ساقه ي شبدر بزنم

نور را رنگ كنم

آري مي خواهم

ساز مخالف بزنم


[+] نوشته شده توسط پژمان در 7:14 | |







تاکسی...

 
توي اين شهر عجايب توي تاكسي كه مي‌شيني
چه‌چيزا مي‌شنوه گوشات، با چشات چيا مي‌بيني

بحثاي داغ سياسي، اجتماعي، اقتصادي
فلسفي، فضانوردي، ورزشي، آشپزي، ديني

توي دانشگاه تاكسي روزي صد دفعه مي‌شه كشف
ربط گودرز و شقايق، ربط بنز و سيب‌زميني

واسه اثبات يه تيكه از يه آهنگ يساري
فكت تاريخي مياره ار فدريكو فليني!

سرتكون مي‌ده و مي‌گه جامعه خيلي خرابه
ظاهرا نوه‌عموشون قبل عقد آورده ني‌ني!

وقتي مي‌شيني تو تاكسي انگاری توي آواكسي
خبرا مي‌رسه واسه‌ت عين چايي توي سيني

بحث انتخاب مردم، بحث كهريزك دوم(!)
صحبت از تفنگ روسي، صحبت از باتوم چيني

وسط بحث سياسي سرشو مي‌بره بيرون
وقتي برمي‌گرده دستش دو سه تا دستمال فيني!

يكي داغون، يكي شيكه، لحن هردوشون ركيكه
مهد فرهنگ و تمدن! جا داره بهش ببالي(!)

صحبتا رفته به سمت محور خواهر و مادر
كه سوار تاكسي مي‌شه يه وجود نازنيني

قد حدودا 180، موي مش، پوست برنزه
با يه كيفِ چرم قرمز، با يه چسب روي بيني

يهو جو شكسته مي‌شه، زيپ لبها بسته مي‌شه
همگي مي‌شيم مودب، جو مي‌شه غير زميني!
***
رسيديم آخر منبر رسمه كه دعا بخونيم
اي خدا چه شهر خوبي! اي خدا چه سرزميني...!


[+] نوشته شده توسط پژمان در 7:12 | |







یک شب دلی ....

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت


دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

 


پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد


اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

 



یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را


بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

 



من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت


خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

 



تا از خیال گنگ رهایی رها شوم


بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

 



شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق


مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

 



تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم


رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

 



دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم


از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت


[+] نوشته شده توسط پژمان در 7:11 | |







همین که

همین که پیش هم باشیم،همین که فرصتی باشه

همین که گاهی چشمامون،تو چشم آسمون واشه

 

همین که گاهی دنیار و با چشمای تو می بینم

همین که چشم به راه تو میون آینه می شینم

 

بازم حس می کنم زنده ام

بازم حس می کنم هستم

بگو با بودنت دل رو

به کی غیر تو می بستم

 

همین که میشه یادت بود،تو روزایی که درگیرم

که گاهی ساده می خندم،گاهی سخت دلگیرم

 

همین احساس خوبی که

دلت سهم منو داده

همین که اتفاق عشق

برای قلبم افتاده

 

 

بازم حس می کنم زنده ام بازم حس می کنم هستم

بگو با بودنت دل رو به کی غیر تو می بستم


[+] نوشته شده توسط پژمان در 7:10 | |







زهرام

زهرام

اگه من نباشم


[+] نوشته شده توسط پژمان در 7:7 | |







دلم تنگ است

غریب آشنابامن،

دلم تنگ است باورکن

پس ازتو


زندگی با مرگ همرنگاست باور کن

کمک کن تادوباره جاده ها بی انتها باشد

نباشی پایرفتن های من سنگ است باور کن

و این بر شانههای عشق یک ننگ است باورکن

 


[+] نوشته شده توسط پژمان در 7:5 | |







تقدیم به همنفس بی معرفتم

غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود

 در تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شود

 

 می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی

 خط‌کش و نقاله و پرگار، شاعر می‌شود

 

 تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی؟

 حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود

 

 تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم

 از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود

 

 باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت؟

 "تـــ♥ـــو" دلــت را جــای مــن بــگــذار #شــاعــر مــیــشــود

 

 گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم

 از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود

 


[+] نوشته شده توسط پژمان در 7:5 | |