اونیکه ادعا میکرد که منو بیشتر ازجونش دوستم داره
اونیکه میگفت بدون من میمیره اونیکه شده بودم براش خدای روی زمین
خیلی راحت ولم کرد خیلی راحت ازم گذشت خیلی راحت به پیامام جواب نمیده
من تصمیمو گرفتم دیگه نمیخوام زنده باشم میخوام خودمو خلاص کنم
میخوام بمیرم به خداوندی خدا خسته شدم از این همه تنهایی و بی کسی خسته شدم
از الافی و دربه دری خودش میدونه من به عشق زهرام نفس میکشیدم
و میکشم
زهرام میدونه بدون اون
هیچم هیچ
رازیم بمیرم ولی نگه نمیخوامت رازیم به خدا رازیم
شاید وقتی بمیرم خوشحال بشه
شاید وقتی بمیرم به خودش بگه
ایول.....
اونیکه نصف شهر ازش حساب میبردن
حالا به زانو دراوردمش
شاید به خودش بگه به جهنم که بمیره
خوب بمیره یه سگ کمتر
شایدم یه کوچولو ناراحت بشه
ولی در حده دو دقیقه بعدش از یادش بره
که منی هم وجود داشتم
ولی تا نفس میکشم
اسم زهرام و فکر زهرام
از یادم نمیره
و نخواهد
رفت
ولی من یه چی میگم بهت زهراجان
جواب دوست دارم خیلی ممنون نیست
|